ادبیات در دوره کلاسیک (قسمت اول)
اظهارات جامع تر درباره زیباشناسی را میتوان در آثار اپیخارموس یافت، که نمایانگر اصلی واقع گرایی سیسیلی و درام غیرآئینی است.
تراژدی
در دوره کلاسیک، هیچ شعر حماسی یا اثر عاشقانه ای خلق نشد، اما اشعار هومر و اشعار عاشقانه پیشین، اهمیت اساسی و بنیادین خویش را حفظ کرد. هومر نه تنها به عنوان بزرگترین شاعر، بلکه به عنوان حکیم و فرزانه و همچنین نه به عنوان سرچشمه زیبایی بلکه سرچشمه حکمت نیز قلمداد شد. از نظر زیباشناسان بزرگ اولیه، گرچه شعر شاعران بزرگ نخستین از گذشته ناشی میشود، اما هاله ای زمانی نیز آن را احاطه کرده است. البته دوره کلاسیک شعر بزرگ خود را نیز دارد: یعنی تراژدیهای بزرگ یونانی. خصوصیات تراژدی یونانی که در زیر می آید، به طور خاص در تاریخ زیباشناسی حائز اهمیت است.(الف) تراژدی یونانی از مناسک و آئینی ناشی شد که به آئینهای دینی متعلق بودند و ارتباطش با آنها از ارتباط بین غزل و حماسه یونانی با مناسک، مستحکم تر و نزدیک تر بود. خاستگاه تراژدی، همسرایی سنتی، رقصها و سروده ها بود اما شهرت و عظمت خود را از آموزه ها و موضوعاتی گرفت که با مسائل بارز زندگی و سرنوشت انسانی ارتباط داشت.
(ب) به لحاظ ظاهر، تراژدی یونانی بیشتر شبیه اپرای مدرن بود تا تراژدی مدرن. در وهله اول، همسرایی دارای نقشی برجسته بود. و در این وضعیت، تنها یک هنرپیشه وجود داشت. این آیسخولوس بود که هنرپیشه دوم را نیز به کار گرفت. همسرایی دکلمه می شد، اما بیشتر شبیه سرود بود. موسیقی و رقص تداوم همسرایی سه گانه اولیه بود که بر کلام، صدا و حرکت در اندازههای مناسب بستگی داشت. آن بیشتر شبیه نمایش رادیویی بود تا یک نمایش و بازیگری به ویژه در آغاز، دکور و صحنه اهمیت چندانی نداشت و موضوعی فرعی به حساب می آمد.
(ج) در مراحل نخستین، تراژدی با واقع گرایی هیچ اشتراکی نداشت بلکه با امور انسانی و مسائل موجود در مرز میان خدا و انسان مرتبط بود. تراژدی های آیسخولوس شبیه به سرودهای مستانه بود. موضوعاتشان متشکل از آئینهای باطنی و داستانشان ساده بود و به رابطه میان انسانها با خدایان، اختیار و جبر می پرداخت که داستانشان در یک موقعیت معجزه آمیز و فراطبیعی، بدون تلاش برای تمایز شخصیت و بازنمایی واقعیت رخ میداد. از لحاظ طراحی، این درام ها بیشتر شبیه مجسمه باستانی واقع در الیمپیا (Olympia) بودند تا مجسمه کلاسیک واقع بر روی پارتنون (Parthenon).
(د) این هنر، هنری برای همه بود. از زمان پریکلس، هر شهروند اتنی از دولت پولی را برای خرید بلیط تئاتر دریافت می کرد. پنج داور رسمی نمایشها را برمی گزیدند اما سلیقه و ذوق مخاطب عام آنها را جهت میداد.
(هـ) تراژدی اثر یک فرد بود و شاعر، آهنگساز و تهیه کننده جداگانه ای نداشت. در آغاز، سازنده اثر نه تنها متن را مینوشت بلکه آهنگ و ترانه را تنظیم، رقصها را ترکیب، اثر را تولید و نمایش را بازی میکرد و سرانجام حتی مدیر تجاری و تهیه کننده نیز بود.
(و) اتفاق نظر بر اینست که در دوره های پسین، تراژدی به چنان شکوه و عظمتی دست یافت که قبلا بدان دست نیافته بود. سه تراژدی نویس بزرگ یونانی پشت سر هم ظاهر شدند:
آیسخولوس (۴۵۶-۵۲۵)، س وفوکلس (۴۰۶-۴۹۶) و اوریپیدس (Euripides، ۴۸۰ - ۴۰۶). پیرترین آنها هنوز داشت مینوشت که جوانترین شان نوشتن را آغاز کرد. تراژدی یونانی به طور سریع و خیره کنندهای تکامل یافت. آیسخولوس همسرایی را به نفع دیالوگ کاست، دکورهای مجلل تر را به کار بست و هنرپیشگان را ردای آویخته و چکمه تسمه دار (Cothurni) پوشاند. سوفوکلس از باستان گرائی موجود در آثار آیسخولوس دست کشید. تراژدیهای سوفوکلس از نظر طراحی پیچیده تر و ظریف تر، واقع گرایانهتر و انسانی تر، اما هماهنگ و آرمانی بود. او معتقد بود که انسانها را آنگونه که باید باشند، نشان میدهد. مرحله پسین را اوریپیدس طی نمود، کسی که انسانها را «آن گونه که هستند»، به تصویر کشید. او واقع گرایی بود که از تراژدی الوهی به تراژدی انسانی گذر کرد.
(ز) تراژدی نویسان بزرگ دغدغه واقعیتهای اجتماعی را داشتند. سوفوکلس ایدئولوژی سنت گرایانه را ارائه میکرد و با روشنفکری بنیادگرایانه سوفسطائیان (Sophists) مخالف بود، در حالی که برعکس، اوریپیدس از آراء سوفسطائیان حمایت مینمود. در نوشته های این دو، کشمکش میان سنت و نوآوری، میان گرایشات محافظه کارانه و تجددطلبانه به زبان هنر بیان میشد که به زودی به تئوری هنر تبدیل شد.
آرا زیباشناختی تراژدی نویسان و اپیخارموس (Epicharmus).
یافتن جملاتی درباره زیباشناسی، در متون تراژدی نویسان دشوار است. آنها بیشتر تمایل داشتند که مسائل اخلاقی را بیان کنند زیرا به محتوا بیشتر از فرم می پرداختند. با وجود این، در آثار سوفوکلس اشاراتی را در رابطه با سودمندی نمایش و لذتی که از آن فراهم می آید، می یابیم؛ در آثار اوریپیدس می خوانیم که عشق انسان را شاعر می سازد و یا نقل قولی را از تئوگنیس مییابیم مبنی بر اینکه «چیزی که زیباست، لذت بخش است».اظهارات جامع تر درباره زیباشناسی را میتوان در آثار اپیخارموس یافت، که نمایانگر اصلی واقع گرایی سیسیلی (Sicilian) و درام غیرآئینی است.اپیخارموس معاصر آیسخولوس بود و حتی ممکن است از او مسن تر بوده باشد و اظهاراتش در مورد زیباشناسی کامل تر، زیرا او همانگونه که یک درام نویس بود، فیلسوف و دانشمند نیز بود. از طریق دیوگنس لائرتیوس (Diogenes laertius) مطلع می شویم که آثار اپیخارموس شامل رساله هایی درباره فیزیک پزشکی و مجموعه ای از کلمات قصار بود. رساله او درباره طبیعت (On Nature) در عصر باستان شهرت داشت، با وجود این برخی از زبان شناسان تألیف رساله توسط او را مورد تردید قرار داده اند.
ادامه دارد..
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص 110-107، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}